قیافه ی خدا


ღ تـــــا بیکران...ღ

یه روزی روزگاری یه خونواده ی سه نفری بودن یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش.

بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به دختر کوچولوی قصه ی ما میده.

بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن.

اما مامان و باباش می ترسیدن که دخترشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.

اصرار های دختر کوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما پشت در اتاق مواظبش باشن.

دختر کوچولو که با برادرش تنها شد خم شد روی سرش و گفت داداش کوچولو!

تو تازه از پیش خدا اومدی

به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه؟

آخه من کم کم داره یادم میره !



نظرات شما عزیزان:

mehran
ساعت19:24---22 مهر 1391
وبت خیلی زیبا و قشنگه اگه دوست داشتی به منم سر بزن راستی اگه خاستی بیا تبادل لینک کنیم اگه لینک کردی منو به اسم <عشق تنها> لینک کن منم تورو لینک میکنم تا روز دیگه بااااااااااااای

رازسایه
ساعت9:26---24 شهريور 1391
سلام وبت قشنگه اگه دوس داشتی به وب منم سر بزن تازه ساختمش

راز سایه
ساعت9:17---24 شهريور 1391
سلام وبت قشنگ بود خوشحال میشم به وب منم سر بزنی تازه ساختمش

راضی
ساعت23:49---22 شهريور 1391
سلام دوست عزیز مرسی که به وب خودتون سر زدید من لینکتون کردم ..داستان جالبی بود و حقیقت زندگی خیلی از ما ادمها

محدثه
ساعت0:55---22 شهريور 1391
وب شماهم خیلی نازه
مرسی
دوست خوبم لینک شدی


d0111
ساعت13:01---21 شهريور 1391
سلام وب خشکلی داری مطلبو خیلی پسندیدم

mahsa
ساعت7:25---21 شهريور 1391
سلام وبت خ عالیه
مرسی منو لینکیدی منم لینکت کردم بازم بیا


juju
ساعت2:11---20 شهريور 1391


ارمین
ساعت1:18---20 شهريور 1391
نه من دست هایش را رها میکنم





نه اودلش میاید از من جدا شود!





همیشه و همه جا با همیم





من و تنهاییش...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,سـاعت 23:36 نويسنده ṩὄηїД| |

Design:♀ali-hadis♂